نور سقفی

چرخِ گردون همواره در مسیر مراد است برای منی که دائم الاجابتم ... نور سقفی...

 سفر می کنم.

سفر نور است...

- اقیانوس وسیعِ گاه آرام و گاه مواج و پرتلاطم وجودم را می کاوم

نعمت های بیکرانی را در آن می یابم.

فراوان و بی نهایت.

بعضی غیرقابل وصف و

بیشترش ناشناخته! -

 

سفر می کنم.

سفر نور است؛

نوری تا ته اعماق تاریک ، اسرارآمیز و گاه مخوفِ این اقیانوس.

همان تهِ ته که شاید هیچ نقطه ی مختصاتی برایش نیست.

اما هست. وجود دارد.

هزار سال هم که بگذرد، هست. خواهد بود.

 

سفر نور است،

و من، اقیانوس

قرن هاست که مسافرم...

 

نور سقفی...

 

من تنها نیستم.

رویاهایم هم هستند تا

با همین دستانم

آنها را از ته خیال بیرون بکشم

و بنشانم شان بر صفحه ی روزگار

...

 

نور سقفی...

  ما در پلازا، همدیگر را بدرود گفتیم‌ در پیاده‌ رویِ آن‌ طرف‌ خیابان‌ من‌ روی‌ بر گرداندم‌ و پشت‌ سرم‌ را كاویدم‌ ت
نور سقفی...ادامه مطلب

 

ورايم را كه جستجو مي كنم

جز هيچ ، تو را مي يابم

 

هيچم را پر مي كني

همه مي شوم ...

 

 

 

نور سقفی...

 

مثل بیواک

در سرمای شب قله است

دستان گرم تو

 

از من دریغ مکن

که "مثل یک برگ گل" ،

"مثل آخرین لحظه ی سال"

چشم براه صعودم...

 

ثمین

 

نور سقفی...

 

كوه به كوه نرسيد اما من به كوه رسيدم.

كوه به من رسيد

آدم به من رسيد

اما كوه به كوه نرسيد.

كوه ها را دوست خواهم داشت

چون رسيدن هايمان به هم را دوست دارم.

ما باز هم به هم خواهيم رسيد

آدم به كوه

آدم به آدم

آدم به من

من به همه...

نور سقفی...